دختری با اسانس احساس

خبرای بد چند مدته خبرای بد میشنوم انگار هر کسی که بهم زنگ میزنه هر اس ام اسی که برام میاد هر پی امی میاد خبرای بدی توش هست و این منو کم کم داره میترسونه یهو میبینی یکی صحیح و سالم بوده یهو بهت میگن دیگه نیست یا میبینی یه کاری که واسش کلی زحمت کشیدی واسه یه اشتباه کوچیک خراب شده و کلی وقت باید بزاری که درستش کنی و این یعنی اون یه هفته الکی اتلاف وقت بوده یا ی دختری با اسانس احساس...

خستگی انقد حجم کاری این چند روز زیاده که با خستگی میریم خونه بماند که کارهای خونه و خونه تکونی  و مهمون اومدن هم این وسط ها هست امروز به حدی خسته بودم که صبح خواب میدیدم که زنگ زدم مرخصی گرفتم وقتی که آلارم گوشیم خورد خاموشش کردم گرفتم خوابیدم و از شانسی که اوردم مامانم بیدارم کرد منم سرش غر میزدم که چرا بیدارم کردی زنگ زدم مرخصی گرفتم مامانم هی میگفت پ دختری با اسانس احساس...

تغییر حدود 12-13 سال پیش با خانواده سفری داشتیم به عربستان برای زیارت روز اول وقتی رفتیم که سوار ون های هتل بشیم یه صحنه منو توی پیاده رو جذب کرد یه زن سیاه پوش که به جرئت 120 کیلو بود جلو  راه میرفت و چند تا دختر و پسر به ترتیب قد پشت سرش راه میرفتن یه چیزی تو مایه های اردک و جوجه هاش این صحنه رو شاید بیشتر از 10 بار توی سفرمون به چشم دیدیم وقتی برای خ دختری با اسانس احساس...